رشد بیش از حد جمعیت در کشور و گسترش شهرهای بزرگ ازیک سو و نابرابریهای موجود در سطح معیشت زندگی در شهر و روستا ازسوی دیگر سبب شده است که علاوه بر جدایی شهرها و روستاها مشکلاتی از قبیل تمرکز سرمایه به صورت نامتوازن در کشور و شهرهای بزرگ، تخریب بیش از اندازه محیط زیست و...بوجودآید. ازاینرو، لازم است تا تعادلی در نظام شهری کشور بوجود آید تا بتواند از تخریبهای زیستمحیطی جلوگیری کند و از آنها در جهت بهرهبرداری صحیح استفاده نماید. علاوه براین، درصورت تمرکز سرمایه در شهرهای بزرگ بیعدالتی اقتصادی بوجود میآید که باعث جلوگیری از رسیدن به یکی از اهداف اقتصاد کلان(عدالت اقتصادی) میشود. تمام این موارد لزوم نوعی برنامهریزی منطقهای به نام آمایش سرزمین را ضروری میسازد. اصولاً آمایش سرزمین به استفاده بهینه و عقلانی از امکانات موجود فضا (زمین، جمعیت و ...) در جهت دستیابی به اهداف کلان (عدالت ورشدو مهمتر ازهمه توسعه یکپارچه) اطلاق میشود. دراین مقاله تلاش میشود به روش تحلیلی پس از تعریف آمایش و نیز به تاریخچه این بحث در ایران و سایر کشورها نیز پرداخته واشارههایی به دلایل عدم اجرای این برنامه در دورههای خاص بپردازیم.